خلأ هستی‌گرایانه چیست و چگونه بر سلامت روان ما تاثیر می‌گذارد؟

خط سلامت: آیا می‌دانستید فقدان معنا و هدفدر زندگی می‌تواند منجر به اضطراب، افسردگی و بی‌انگیزگی شود؟ روان‌درمانی سنتی گاهی فقط روی تکنیک‌ها و تمرینات ذهن‌آگاهی تمرکز می‌کند، اما پرداختن به معنا و ارزش‌ها، کلید واقعی سلامت روان و رشد شخصی است. لوگوتراپی، روشی مبتنی بر معنا، شما را به کشف انگیزه و جهت‌گیری زندگی‌تان راهنمایی می‌کند و حس رضایت و هدفمندی را در زندگی‌تان بازمی‌گرداند.

?>
خلأ هستی‌گرایانه چیست و چگونه بر سلامت روان ما تاثیر می‌گذارد؟

آیا گاهی احساس می‌کنید زندگی‌تان هدف و معنا ندارد؟ بسیاری از ما در مواجهه با بحران‌های روزمره و فشارهای روانی، به خلأ هستی‌گرایانه می‌رسیم؛ حالتی که حتی موفقیت و عملکرد روزمره هم حس رضایت را به ما نمی‌دهد. روان‌درمانی با تمرکز بر معنا، مانند لوگوتراپی فرانکل، می‌تواند به شما کمک کند نه تنها استرس و اضطراب را مدیریت کنید، بلکه حس خودکارآمدی، هدفمندی و انگیزه واقعی در زندگی پیدا کنید.

آیا روان‌درمانی می‌تواند خودمختاری و بهبود روانی را پرورش دهد؟

I. هنجارهای پنهان در روان‌درمانی

به گزارش خط سلامت در تصور عمومی، روان‌درمانی به عنوان فعالیتی اخلاقی خنثی دیده می‌شود. روان‌درمانگران در تلویزیون و دنیای واقعی، به مراجعان خود توصیه به «عدم قضاوت» می‌کنند. هرچند شعارها تغییر کرده‌اند  اما ایده اصلی باقی مانده است. این رویکرد جدید نیست؛ حتی از زمان رواقیان می‌دانستیم که بسیاری از اضطراب‌ها و رنج‌ها از نحوه ارزیابی و برچسب زدن ما به مسائل ناشی می‌شود. اپیکتتوس می‌گوید: «مردم از چیزها ناراحت نمی‌شوند، بلکه از دیدگاه‌هایی که نسبت به آنها دارند ناراحت می‌شوند.» این فلسفه پایه‌ای برای رویکردهای معاصر مانند درمان شناختی-رفتاری شد و نشان می‌دهد که قضاوت‌های هنجاری در بسیاری موارد مشکل را حل نمی‌کند، بلکه خود مشکل است.

با این حال، مسائل روان‌درمانی ساده نیستند. DSM-V اختلالات را با توجه به میزان اختلال در «عملکرد اجتماعی، شغلی یا دیگر زمینه‌های مهم زندگی» تعریف می‌کند. فروید آموزش داد که «کار و عشق، ستون‌های اصلی انسانیت ما هستند.» بدون مرجع استانداردی از شکوفایی انسانی  تشخیص روانشناختی و به تبع آن روان‌درمانی، پایه محکم عملی ندارد.

در برخی موارد، این هنجارهای پنهان تفاوت عملی ایجاد نمی‌کنند. برای مثال، من لازم نیست قانع شوم که حملات پانیک بد هستند تا تکنیک‌های تنفسی را برای کاهش اثرات آن بیاموزم. اما تجربه من نشان می‌دهد که مسائل عمیقی که افراد را به روان‌درمانی می‌کشاند، اغلب نیازمند بررسی اخلاقی و هستی‌گرایانه هستند.

گاهی روان‌درمانی برای همان دلیلی که فیزیوتراپی یا تعمیر خودرو می‌کنیم، لازم است: یک «قطعه» از ما مشکل دارد؛ درد، صدا یا الگوی فکری اشتباه وجود دارد. در این شرایط، نیازمند تمرین‌ها و تکنیک‌هایی هستیم تا عملکردمان دوباره به حالت طبیعی بازگردد.

اما اغلب، مشکلاتی که ما را به درمان می‌کشاند پیچیده‌تر و ظریف‌تر هستند. مسائل ممکن است از نظر عملکردی قابل قبول باشند، اما ما شروع به پرسش از این کرده‌ایم که آیا عملکرد فعلی واقعاً با هدف و معنا مطابقت دارد؟ در این شرایط، مشکل فقط علائم جسمانی نیست؛ بلکه ناتوانی در درک این است که تلاش‌هایمان زندگی‌ای ارزشمند می‌سازد یا نه.

مسائلی از این دست به چیزی بیش از تمرینات ذهن‌آگاهی و تکنیک‌های تنفسی نیاز دارند. همانطور که تمرینات ورزشی بدن را فعال نگه می‌دارند، روان‌درمانی می‌تواند مسیر یافتن معنا و جهت‌گیری زندگی را فراهم کند که برای بهبود برخی مشکلات ضروری است.

2. روان‌درمانی و عامل بودن (Agency)

در فلسفه اخلاق، اغلب بین عامل‌ها و اشیا تمایز قائل می‌شویم. عامل تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند و دارای زندگی ذهنی غنی و دیدگاه ذهنی است. عامل دارای جایگاه اخلاقی و حقوق خاص است. در مقابل، شیء کاملاً منفعل است و فقط عمل می‌شود. عامل‌ها در جهان عمل می‌کنند، در حالی که اشیا بر آنها اثر می‌گذارند.

ما معمولاً معتقدیم که افراد باید به عنوان عامل‌ها و نه اشیا رفتار شوند. برای مثال، «ابژه کردن» انسان به عنوان وسیله‌ای صرفاً برای ارضای جنسی، غیرقابل قبول است. همان‌طور که آموزش دادن یا هدایت یک حیوان برای انجام کاری مناسب است، اعمال مشابه بر انسان، تحمیلی و «غیرانسانی» محسوب می‌شود.

گاهی می‌توان عامل‌ها را به عنوان شیء در شرایط خاص رفتار کرد. اگر من شما را از روی حصار عبور دهم، عملاً از شما به عنوان وسیله استفاده کرده‌ام، اما کانت تأکید می‌کند که این تنها زمانی مجاز است که انسانیت، کرامت و اراده آزاد فرد را به رسمیت بشناسیم.

این تمایز در درک ما از اخلاق و مسئولیت اهمیت دارد. ما ستایش و سرزنش را برای اقداماتی اختصاص می‌دهیم که فرد عمداً، آزادانه و داوطلبانه انجام داده است. به عبارت دیگر، وقتی کسی مسئول شناخته می‌شود، به عنوان عامل با او رفتار می‌کنیم.

روان‌درمانی، مانند هر فعالیت انسانی دیگر، می‌تواند عامل بودن فرد را به رسمیت بشناسد یا آن را کاهش دهد. به عنوان مثال، معلم می‌تواند دانش‌آموز را به تکمیل تکلیف تشویق کند یا با تهدید نمره، او را وادار سازد. در اکثر موارد، رفتار صحیح، احترام به عامل بودن فرد است.

3. سهم فرانکل: روان‌درمانی به عنوان مسیر هدایت به معنا

یک روان‌درمانگر که نیاز به ریشه‌های هنجاری در روان‌درمانی را درک کرده، ویکتور فرانکل است. فرانکل پایه‌گذار لوگوتراپی است؛ روان‌درمانی که از تجربیات دردناک او در اردوگاه‌های نازی نشأت گرفته است. لوگوتراپی درمانگر و مراجع را به سمت معنا هدایت می‌کند. فرانکل معتقد بود که اضطراب و نارضایتی در جهان مدرن اغلب با فقدان هدف همراه است (وضعیتی که او «خلأ هستی‌گرایانه»نامید).

بینش فرانکل این است که رنج روانی اغلب مشکل اصلی نیست. او معتقد است: کسی که چرا زندگی کردن دارد، می‌تواند تقریباً هر چگونه‌ای را تحمل کند. مثال‌های او از تجربه شخصی و بی‌رحمانه‌اش نشان می‌دهد زندانیانی که هدفی برای زندگی نمی‌دیدند، مدت طولانی زنده نمی‌ماندند. اما کسانی که یک «چرا» داشتند قادر بودند سخت‌ترین شرایط را تحمل کنند.

ویژگی جذاب لوگوتراپی این است که از جایگاه عامل بودن آغاز می‌شود. با در نظر گرفتن معنا به عنوان عنصر ضروری زندگی انسانی، درمانگر و مراجع به بررسی هویت، دوستی، دین و کار دعوت می‌شوند. جستجوی معنا به عنوان یک مسیر مشترک، مراجع را از «نگرش عینی» به سمت انگیزه و خودکارآمدی عمیق‌تر هدایت می‌کند. از این نظر، لوگوتراپی قوی‌تر از مدل‌های خنثی است و نیاز ذاتی انسان به جهت‌یابی و هدفمندی را به رسمیت می‌شناسد و تمرکز را از صرف عملکردی بودن به شکوفایی می‌برد.

 

برای ورود به صفحه اینستاگرام کلیک کنید.
ارسال نظر

اخبار پربازدید
آخرین اخبار
خط سلامت
فیلم ها
  • خط سلامت: عشق و حسادت با هم مرتبط هستند زیرا یک هورمون مشترک در این دو احساس نقش دارد. عشق احساسی است که به هورمون…

گزارش ویژه
پادکست
اتاق درمان