چرا بعضی افراد مدام به مرگ فکر می‌کنند؟ راز انزوای وجودی چیست؟

خط سلامت: انزوای وجودی تجربه‌ای عمیق‌تر از تنهایی است؛ احساسی که می‌گوید "هیچ‌کس واقعاً مرا نمی‌فهمد". این نوع انزوا می‌تواند در افراد به شکل افکار مزاحم درباره مرگ، بی‌معنایی زندگی و حتی افسردگی شدید ظاهر شود. اما چطور می‌توان با آن مقابله کرد؟

?>
چرا بعضی افراد مدام به مرگ فکر می‌کنند؟ راز انزوای وجودی چیست؟

آیا تا به حال در جمعی حضور داشته‌اید اما احساس کرده‌اید هیچ‌کس واقعاً شما را درک نمی‌کند؟ این حس می‌تواند نشانه‌ای از انزوا ی وجودی باشد؛ حالتی که روان‌شناسان آن را یکی از عوامل پنهان بروز افکار مربوط به مرگ و افسردگی می‌دانند.

به گزارش خط سلامت احساس اینکه هیچ‌کس واقعاً شما را درک نمی‌کند، ممکن است با افکار مکرر درباره مرگ در ارتباط باشد.

بر اساس پژوهش جدید، افرادی که اغلب احساس بیگانگی، انزوا و سوءتفاهم دارند، بیشتر از دیگران احتمال دارد که افکار مرگ و مردن در ذهن‌شان در چرخش باشد. هنوز مشخص نیست که آیا این احساس انزوا دلیل مستقیم این افکار ترسناک است یا نه، اما شواهد وسوسه‌ انگیزی وجود دارد که می‌گوید ممکن است چنین باشد.

پیتر هلم، دکترای روانشناسی اجتماعی در دانشگاه آریزونا ، گفت:«این تجربه‌ای است که برخی افراد واقعاً دارند، و برخی دیگر دائماً آن را تجربه می‌کنند. تا زمانی که آن را مطالعه یا حتی به رسمیت نشناسیم، نمی‌توانیم برای آن مداخله‌های درمانی طراحی کنیم.»

وحشت و مرگ

این پژوهش جدید بر اساس نظریه‌ای در روانشناسی به نام «مدیریت وحشت» شکل گرفته است. این نظریه می‌گوید انسان‌ها موانع روانی ظریفی بین خود و آگاهی از مرگ‌ شان ایجاد می‌کنند. تحقیقات پیشین در حمایت از این نظریه نشان داده‌اند افرادی که به مرگ یادآوری می‌شوند، به ارزش‌ها یا نشانه‌های فرهنگی خود بیشتر وابسته می‌شوند؛ شاید به این دلیل که از این طریق برای زندگی خود معنا پیدا می‌کنند.

هلم و همکارانش علاقه‌مند بودند بدانند که تجربه‌ای خاص، به نام انزوای وجودی (existential isolation)، چگونه ممکن است با افکار مرگ در ارتباط باشد. به گفته‌ هلم، انزوای وجودی به تنهایی شباهت دارد، اما دقیقاً یکسان نیست.

تنهایی یعنی احساس کمبود ارتباط با دیگران، اما انزوای وجودی یعنی احساس اینکه دیگران اساساً شما را نمی‌فهمند. جالب اینکه، معاشرت اجتماعی وقتی با انزوای وجودی همراه باشد، می‌تواند اوضاع را بدتر هم بکند.

تحقیقات در چهار مرحله

هلم و همکارانش برای کشف این ارتباط، چهار مطالعه انجام دادند.

در دو مطالعه اول، آن‌ها از دانشجویان دانشگاه خواستند پرسش‌نامه‌ای را پر کنند تا میزان انزوای وجودی، احساس تنهایی، و میزان احساس تعلق آن‌ها به گروه‌های بزرگ‌تر سنجیده شود. شرکت‌کنندگان همچنین باید یک آزمون تکمیل واژه انجام می‌دادند؛ در این آزمون، واژه‌هایی نیمه‌کاره داده می‌شد که می‌توانستند به کلمات مرتبط یا غیرمرتبط با مرگ تبدیل شوند. مثلاً "COFF__" می‌توانست تبدیل به "coffee" (قهوه) یا "coffin" (تابوت) شود، یا "KI__ED" می‌توانست تبدیل به "kissed" (بوسیده شد) یا "killed" (کشته شد).

نتیجه چه بود؟

افرادی که گزارش داده بودند به‌طور مکرر احساس انزوای وجودی دارند، احتمال بیشتری داشت که واژه‌هایی مرتبط با مرگ انتخاب کنند، که نشان می‌دهد افکار مرگ بیشتر در ذهن آن‌ها فعال است.

جالب اینکه این ارتباط با تنهایی، حس تعلق به گروه یا عزت‌نفس قابل توضیح نبود؛ یعنی نقش انزوای وجودی فراتر از این عوامل بود. حتی تنهایی که در ابتدا با افکار مرگ مرتبط بود، وقتی این عوامل در نظر گرفته شد، این ارتباط از بین رفت.

هلم گفت: «این شواهد بیشتری است که نشان می‌دهد تنهایی و انزوای وجودی دو مفهوم متفاوت هستند.»

آیا انزوای وجودی عامل افکار مرگ است؟

در مرحله بعد، پژوهشگران خواستند بفهمند آیا انزوای وجودی واقعاً باعث فعال‌شدن افکار مرگ می‌شود یا نه. آن‌ها ۲۷۷ شرکت‌کننده را به سه گروه تقسیم کردند:

گروه اول درباره خاطراتی از انزوای وجودی نوشتند.

گروه دوم درباره احساس تنهایی نوشتند.

گروه سوم درباره تجربه‌ای خنثی مانند «منتظر ماندن» نوشتند.

نتیجه: افرادی که درباره انزوای وجودی نوشتند، در آزمون تکمیل واژه بیشتر از بقیه واژه‌های مرتبط با مرگ انتخاب کردند.

اما در یک مطالعه پیگیری با ۳۳۴ نفر، همین کار نتایج مشابهی نداشت. یعنی نوشتن درباره انزوای وجودی این‌بار تأثیری بر واژه‌های مرتبط با مرگ نداشت.

هلم گفت: «این تفاوت سؤالاتی درباره شیوه‌ی انجام این نوع تحقیقات مطرح می‌کند.» برای مثال، شرکت‌کنندگان در مطالعه دوم بخشی به‌صورت آنلاین بودند و ممکن بود بیشتر حواس‌شان پرت شود یا بهتر بتوانند خود را آرام کنند؛ در حالی‌که شرکت‌کنندگان در آزمایشگاه شرایط متفاوتی داشتند. از سوی دیگر، شاید این تکرار ناموفق نشان دهد که نتیجه‌ی مطالعه‌ی اول اشتباه بوده و در واقع انزوای وجودی به‌طور مستقیم باعث افکار مرگ نمی‌شود.

احتمال دیگری هم وجود دارد: شاید یادآوری تجربه‌ی انزوای وجودی فقط در افرادی که به‌طور کلی دچار این حس هستند، تأثیر عمیق‌تری روی افکار مرگ دارد.

ارتباط با افسردگی و افکار خودکشی

هلم افزود در حال بررسی ارتباط بین انزوای وجودی با افسردگی و افکار خودکشی هستند. روان‌شناسان سال‌هاست که درباره تنهایی مطالعه می‌کنند و دریافته‌اند که این احساس با سلامت روانی و جسمی ضعیف در ارتباط است. اما انزوای وجودی تاکنون توجه چندانی دریافت نکرده است؛ درحالی‌که به‌نظر می‌رسد تجربه‌ای رایج باشد.

او گفت از زمانی که این مقاله در مجله‌ی Journal of Research in Personality منتشر شده و در Reddit نیز بازنشر شده، ایمیل‌هایی از افراد دریافت کرده که گفته‌اند این توصیف برایشان حقیقت دارد: آن‌ها احساس تنهایی نداشتند، اما احساس می‌کردند «دیده نمی‌شوند».

بررسی افراد دچار «انزوای وجودی» (Existential Isolation) از منظر روانشناسی و سلامت روان، نگاهی عمیق به احساساتی دارد که فراتر از تنهایی معمول است. این افراد نه صرفاً تنها، بلکه احساس می‌کنند هیچ‌کس آن‌ها را واقعاً درک نمی‌کند؛ گویی دیواری نامرئی آن‌ها را از بقیه جدا کرده است. در ادامه، ابعاد روان‌شناختی و تأثیرات این وضعیت را بررسی می‌کنیم:

۱. انزوای وجودی چیست؟

انزوای وجودی با تنهایی اجتماعی متفاوت است. کسی که تنهاست ممکن است از نبود تعامل رنج ببرد، اما کسی که دچار انزوای وجودی است، حتی در حضور دیگران، احساس می‌کند کسی او را واقعاً نمی‌فهمد. این حالت می‌تواند باعث نوعی بیگانگی عمیق با دیگران و حتی با خود شود.

۲. تأثیر بر سلامت روان

افکار مرگ و افسردگی:

مطالعه نشان می‌دهد که افراد دچار انزوای وجودی بیشتر از دیگران افکار مربوط به مرگ را تجربه می‌کنند. این افکار الزماً به معنای تمایل به خودکشی نیستند، اما نشان‌دهنده‌ی درگیری مداوم با مفهوم فناپذیری و معنای زندگی‌اند.

افزایش خطر افسردگی و اضطراب:

انزوای وجودی می‌تواند به احساس پوچی، افسردگی، اضطراب مزمن و عدم رضایت از زندگی منجر شود. این احساس که "هیچ‌کس نمی‌تواند مرا درک کند"، در درازمدت سلامت روان را تضعیف می‌کند.

احساس بی‌معنایی:

بر اساس نظریه مدیریت وحشت (Terror Management Theory)، افراد برای فرار از اضطراب مرگ، به مفاهیم فرهنگی و ارزش‌های اجتماعی پناه می‌برند. اما کسی که دچار انزوای وجودی است، این پیوندها را نیز بی‌معنا می‌بیند و ممکن است نتواند از آن‌ها برای کسب معنا استفاده کند.

۳. تفاوت با تنهایی معمول

ویژگی تنهایی (Loneliness) انزوای وجودی (Existential Isolation)

تعریف نبود ارتباط با دیگران احساس عدم درک شدن توسط دیگران

در جمع با حضور دیگران کاهش می‌یابد حتی در جمع باقی می‌ماند

درمان افزایش روابط اجتماعی نیاز به درک عمیق و گفت‌وگوی وجودی

۴. راهکارهای روان‌درمانی

درمان‌های مبتنی بر معنا (Logotherapy):

تمرکز بر یافتن معنا در زندگی، حتی در دل رنج، یکی از روش‌های مؤثر برای مقابله با انزوای وجودی است.

درمان وجودی (Existential Therapy):

این نوع درمان به افراد کمک می‌کند تا با مفاهیمی چون مرگ، آزادی، تنهایی و معنا به‌صورت مستقیم مواجه شوند و درک کنند که این احساسات بخشی طبیعی از زندگی هستند.

افزایش خودآگاهی و پذیرش تجربه:

ذهن‌آگاهی، مدیتیشن، و نوشتن درباره احساسات وجودی می‌تواند به شفاف‌تر شدن احساسات کمک کند.

درمان شناختی-رفتاری برای بازسازی افکار منفی:

گرچه انزوای وجودی بیشتر در حوزه روان‌درمانی‌های عمیق بررسی می‌شود، درمان شناختی می‌تواند به تغییر الگوهای ذهنی ناسالم درباره خود و دیگران کمک کند.

۵. چه کسانی بیشتر در معرض انزوای وجودی‌اند؟

کهنسالان

افراد مبتلا به بیماری‌های مزمن

دانشجویان خارجی یا مهاجران

سربازان بازگشته از جنگ یا افراد با تجربه‌های عمیق متفاوت

افراد درون‌گرا یا با تفکر عمیق فلسفی

برای ورود به صفحه اینستاگرام کلیک کنید.
ارسال نظر

آخرین اخبار
خط سلامت
فیلم ها
  • خط سلامت: عشق و حسادت با هم مرتبط هستند زیرا یک هورمون مشترک در این دو احساس نقش دارد. عشق احساسی است که به هورمون…

گزارش ویژه
پادکست
  • 00:00
    00:00
اتاق درمان