
وقتی خودشیفتهها وارد یک رابطه جدید میشوند، ممکن است شریک تازهشان را به ابزار قدرتمندی برای کنترل و تخریب شریک قبلی تبدیل کنند. این رفتار پیچیده، نه تنها به روابط قبلی آسیب میزند، بلکه سلامت روان همه افراد درگیر را تهدید میکند. در این مقاله، از دلایل روانشناختی و پیامدهای این پدیده پرده برمیداریم.
به گزارش خط سلامت بسیاری از خودشیفتهها در روابط پایانیافته، برای آنکه روایت دلخواه خود را جا بیندازند، به رقابت برای جلب حمایت و همدلی اطرافیان میپردازند. هدف آنها اغلب این است که قبل از آنکه حقیقت آشکار شود، خودشان «نسخهی اول» ماجرا را تعریف کنند.
در محیطهای اجتماعی مثل خانواده، گروههای مذهبی یا محیط کار، این تحریف هدفمند واقعیت میتواند به شکلهایی چون گسلایتینگ جمعی، قربانینمایی عمومی، شایعهپراکنی، طرد اجتماعی یا تحریک و سپس بدنامسازی فرد مقابل بروز پیدا کند تا قربانی را فردی واکنشی و غیرقابل اعتماد جلوه دهند.
اما خودشیفتهها اغلب در سکوت و در گفتگوهای پشت درهای بسته نیز فعالاند خصوصاً در مکالمات صمیمانه با شریک جدید زندگیشان. آنها از علاقهی شریک جدید برای شناخت گذشتهی رابطهایشان سوءاستفاده میکنند.
استفاده ابزاری از حس وفاداری شریک جدید
خودشیفتهها بهخوبی میدانند که ابتدای هر رابطهای همراه با تردید و نیاز به اثبات وفاداری است. پس آنها شریک جدید را طوری تحت تأثیر قرار میدهند که گویی برای اثبات عشق، باید از شریک قبلی بیزاری بجویند.
این افراد حتی ممکن است شرط بگذارند که فقط تنفر کافی نیست؛ شریک جدید باید فعالانه در زیر نظر گرفتن، تحقیر کردن یا بدنام کردن شریک قبلی مشارکت داشته باشد تا وفاداریاش اثبات شود.
این نفوذ به جایی میرسد که شریک جدید نه تنها به داستانهای قربانیگونهی خودشیفته باور پیدا میکند، بلکه ممکن است خود را مأمور دفاع پیشگیرانه از او بداند، در برابر کسی که حتی دیگر در زندگیشان نیست!
حمله در لفافه
خودشیفتهها شریک جدید را طوری تربیت میکنند که حتی توهین و تحقیرهایشان را در قالب جملات مبهم، طعنهدار و کنایهآمیز بیان کنند تا از مسئولیتپذیری شانه خالی کنند. در این نقطه، شریک جدید بهصورت کامل در بازی کنترل و تحریف واقعیت گرفتار شده است.
چرا این رفتار رخ میدهد؟
بسیاری از خودشیفتهها انتقاد را حمله به عزتنفس خود تلقی میکنند، نه فرصتی برای رشد. بهگفتهی پژوهشگران، ریشهی این حساسیت زیاد ممکن است یا در تربیت بسیار نازپرورده یا در تجربههای کودکانهی طرد، بیتوجهی یا آسیبهای روانی باشد.
از اینرو، کوچکترین حد از نادیدهگرفتهشدن یا مرزگذاری دیگران، بهمثابه طرد شدن یا شرم، تهدیدشان میکند. برای گریز از این تهدید، خودشیفتهها یک تصویر خودبزرگبینانه از خود میسازند: من همیشه درست میگویم، بینقص هستم، هیچوقت اشتباه نمیکنم و هیچکس حق ندارد غیر از این بگوید.
حفظ چنین تصویر خیالی، نیازمند تحریف واقعیت و کنترل درک دیگران است. آنها تا جایی پیش میروند که حتی در مواجهه با شواهد روشن از اشتباه خود، به انکار و توجیه ادامه میدهند.
شریک جدید، مهمترین مهرهی بازی
افراد نزدیک به خودشیفتهها (از جمله خانواده، دوستان یا شریک جدید) اغلب بهعنوان منبع تأیید یا «سوخت روانی» مورد استفاده قرار میگیرند. برای اینکه قربانیان قبلی بیاعتبار شوند، خودشیفتهها از این افراد برای تثبیت روایتهای تحریفشدهی خود کمک میگیرند.
هدایا، تعریفهای بیوقفه یا نمایش رفتارهای ظاهراً مهربانانه، همگی ابزارهایی برای جذب وفاداری شریک جدید هستند و برای اینکه قربانیان قبلی، در چشم دیگران، فقط «دروغگو» بهنظر برسند.
حتی اگر خودشیفتهها فاقد هوش هیجانی بالا باشند، بهقدری باهوش اجتماعی هستند که میدانند هیچکس بهتر از کسی که عاشقشان شده، از دروغهایشان دفاع نخواهد کرد.
تحلیل روانشناختی این رفتار از منظر سلامت روان
۱. سازوکار دفاعی برای فرار از پذیرش واقعیت
رفتار فرد خودشیفته که شریک جدید را علیه شریک قبلی تحریک میکند، اغلب یک مکانیزم دفاعی ناپخته است. این افراد بهجای مواجهه با واقعیت و پذیرش نقش خود در شکست رابطه قبلی، با فرافکنی (projection) و تحریف واقعیت، نقش قربانی را بازی میکنند تا عزتنفس شکنندهشان حفظ شود.
در روانکاوی، این نوع دفاعها بهویژه در اختلال شخصیت خودشیفته (NPD) شایعاند.
۲. گسلایتینگ جمعی و آسیب روانی به قربانی
وقتی یک فرد خودشیفته با کمک شریک جدید شروع به بدنامسازی و تحقیر شریک قبلی میکند، نهتنها باعث افزایش رنج روانی قربانی قبلی میشود، بلکه موجب شکلگیری چیزی به نام گسلایتینگ جمعی (Collective Gaslighting) میگردد؛ حالتی که در آن، قربانی حتی نسبت به درک خود از واقعیت دچار شک میشود.
این میتواند موجب اضطراب، افسردگی، کاهش عزتنفس و حتی اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) در قربانی شود.
۳. رابطهی ناسالم و وابستگی عاطفی شریک جدید
شریک جدید، که وارد این بازی شده، معمولاً دچار وابستگی ناسالم عاطفی میشود. فرد خودشیفته او را در نقش "حامی" و "نجاتدهنده" قرار میدهد، اما در واقع از او سوءاستفاده عاطفی میکند تا کنترل بیشتری بر اطرافیان و گذشتهاش داشته باشد. این نوع وابستگیها در بلندمدت میتوانند باعث فرسودگی عاطفی و از دست دادن مرزهای سالم روانی شوند.
۴. بیثباتی هویتی و تصویر غیرواقعی از خود
افراد خودشیفته بهشدت نیازمند حفظ یک تصویر کامل و بینقص از خود هستند. اگر کسی این تصویر را تهدید کند (مثلاً یک شریک قبلی که داستان متفاوتی را بازگو کند)، خودشیفته سعی میکند با تخریب او، این تهدید را از بین ببرد. این نشان از ناتوانی در پذیرش اشتباه، مسئولیتپذیری، و رشد شخصی دارد.
۵. تکرار الگوی سمی در روابط بعدی
تا زمانی که فرد خودشیفته با زخمهای درونیاش مواجه نشود، این چرخه تکرار میشود:
شریک جدید به دشمن شریک قبلی بدل میشود، اما بعد از مدتی خود او هم ممکن است در جایگاه قربانی قرار گیرد و فرد سمی، شریک دیگری را علیه او بسیج کند.
راهکارهای سلامت روانی:
برای شریک قبلی: دوری کامل از تماس، مراجعه به رواندرمانگر، بازیابی هویت مستقل.
برای شریک جدید: آگاهی از بازیهای روانی، بررسی نشانههای گسلایتینگ، حفظ مرزهای شخصی.
برای خود فرد خودشیفته (اگر پذیرش دارد): درمان بلندمدت با محوریت آسیبشناسی عزتنفس و درمان اختلال شخصیت، معمولاً با رویکردهایی مثل درمان روانپویشی یا CBT پیشرفته.
برای ورود به صفحه اینستاگرام کلیک کنید.تمام مطالب سایت اختصاصی و توسط تحریریه خط سلامت تولید شده است، استفاده با ذکر منبع و لینک دهی بلامانع است