
رنگها همیشه برای همه یکسان دیده نمیشوند، اما این تفاوتها به معنای ذهنی بودن کامل رنگها نیست. روانشناسی نشان میدهد که مغز ما با وجود تغییرات محیطی و فردی، تلاش میکند تا رنگها را به صورت پایدار و ثابت درک کند و این فرآیند، پایهای برای تجربه مشترک ما از جهان رنگارنگ است.
به گزارش خط سلامت رنگ یک شیء تحت نورهای مختلف و در زمینههای متفاوت برای ناظران مختلف متفاوت به نظر میرسد. اما این به آن معنا نیست که رنگها ذهنی هستند.
آیا سبز من، سبز توست؟ احتمالاً نه. چیزی که برای من سبز خالص به نظر میرسد، برای شما ممکن است کمی زرد یا آبی به نظر برسد. دلیل این است که سیستمهای بینایی افراد با هم متفاوت است. همچنین رنگ یک شیء ممکن است بسته به زمینهای که در آن قرار دارد یا نور محیط متفاوت به نظر برسد.
این واقعیتها ممکن است به طور طبیعی شما را به این فکر بیندازد که رنگها ذهنی هستند. یعنی بر خلاف ویژگیهایی مانند طول یا دما، رنگها ویژگیهای عینی نیستند. یا هیچ چیزی رنگ واقعی ندارد، یا رنگها نسبت به ناظر و شرایط دیداری او نسبی هستند.
اما تفاوتهای ادراکی شما را به اشتباه میاندازد. ما، به عنوان فیلسوفانی که رنگها، عینیت و علم را مطالعه میکنیم، در کتاب خود «متافیزیک رنگها» استدلال میکنیم که رنگها به اندازه طول و دما عینی هستند.
تفاوتهای ادراکی
تفاوت زیادی در نحوه ادراک افراد از جهان وجود دارد. اگر گروهی از افراد را در مقابل طیفی از نمونههای رنگی بین رنگ زرد-سبز (چارتروز) تا بنفش قرار دهید و از آنها بخواهید سبز یکتا سبزی که نه زرد باشد و نه آبی را انتخاب کنند، نتایج بسیار متفاوت خواهد بود. در واقع، هیچ نمونهای وجود نخواهد داشت که بیشتر ناظران روی آن توافق کنند.
به طور کلی، زمینهای که یک شیء در آن قرار دارد میتواند تغییرات زیادی در ادراک رنگ آن ایجاد کند. مثلاً اگر شیئی خاکستری را روی زمینه روشن قرار دهید، تاریکتر به نظر میرسد تا زمانی که روی زمینه تاریک باشد. این تفاوت ادراکی شاید در تغییر نور بیشتر نمایان شود، جایی که یک سیب قرمز میتواند سبز یا آبی به نظر برسد.
البته اینکه شما چیزی را متفاوت تجربه کنید به این معنا نیست که آن چیز عینی نیست. آبی که برای یک نفر سرد است ممکن است برای نفر دیگر سرد نباشد. و اگرچه نمیدانیم چه کسی تجربه «درست» از آب سرد دارد، یا حتی این سؤال معنایی دارد یا نه، اما میتوانیم دمای آب را اندازه بگیریم و فرض کنیم که این دما مستقل از تجربه شما است.
به همین ترتیب، اینکه بتوانید ظاهر رنگ چیزی را تغییر دهید به معنای تغییر رنگ واقعی آن نیست. میتوانید سیب را طوری جلوه دهید که سبز یا آبی به نظر برسد، اما این دلیل نمیشود که سیب قرمز نباشد.
برای مقایسه، ماه وقتی روی افق است بزرگتر از وقتی که بالای سر است به نظر میرسد. اما اندازه ماه تغییر نکرده، فقط ظاهر آن تغییر کرده است. بنابراین تفاوت ظاهر رنگ یا اندازه یک شیء به تنهایی دلیل بر این نیست که رنگ و اندازه عینی نیستند. به عبارت دیگر، ویژگیهای یک شیء مستقل از اینکه چگونه به نظر میرسند، وجود دارد.
چگونه رنگ واقعی را تعیین کنیم؟
با وجود این همه تفاوت در ادراک، چگونه میتوان تعیین کرد رنگ واقعی یک شیء چیست؟ آیا روشی وجود دارد که بتوان رنگ یک شیء را مشخص کرد بدون توجه به تفاوتهای تجربهای که ممکن است داشته باشیم؟
تطابق رنگها
شاید فکر کنیم تعیین رنگ واقعی یعنی فهمیدن اینکه شیء قرمز است یا آبی. اما ما رویکرد متفاوتی پیشنهاد میکنیم. دقت کنید مربعهایی که در زمینههای مختلف صورتی به نظر میرسند، اگر روی یک زمینه ثابت قرار بگیرند، رنگ متفاوتی خواهند داشت.
اگر قسمتی از یک اتاق را رنگ کنید و رنگتان تمام شود، پیدا کردن رنگی که دقیقاً همان باشد کار سختی است. برای تطابق رنگ لازم است که هیچ ناظری تحت هیچ نور محیطی تفاوتی بین رنگ جدید و رنگ قبلی حس نکند.
رنگها، علم و ضرورت وجود
کاربرد روزمره رنگها مثل تطبیق نمونه رنگها، فهمیدن اینکه لباسها با هم جور میآیند یا نه، و حتی تفسیر آثار هنری سخت است اگر رنگها ویژگیهای عینی اشیاء نباشند. اما وقتی به علم نگاه کنیم و ببینیم پژوهشگران چگونه رنگها را بررسی میکنند، این موضوع واضحتر میشود.
برای مثال، در علم رنگشناسی قوانین علمی برای توضیح چگونگی تأثیر اشیاء و نور بر ادراک و رنگ اشیاء وجود دارد. این قوانین پیشبینی میکنند وقتی رنگها با هم ترکیب میشوند، یا وقتی رنگهای متضاد را نگاه میکنید چه اتفاقی میافتد.
فیلسوفان هیلاری پاتنم و ویلارد ون اورمان کواین استدلالی به نام استدلال ضرورت دارند که میگوید اگر چیزی برای علم ضروری باشد، پس باید واقعی و عینی باشد — در غیر این صورت علم اینقدر کارآمد نخواهد بود.
برای مثال، ممکن است بپرسید آیا الکترونها و میدانهای الکترومغناطیسی واقعاً وجود دارند یا نه. اما استدلال میکند که بهترین توضیحات علمی فرض میکنند که اینها وجود دارند، پس باید واقعی باشند. همینطور، از آنجا که ریاضیات برای علم امروزی ضروری است، برخی فیلسوفان معتقدند اشیاء ریاضی مستقل از ذهن انسان واقعیت دارند.
رنگها در زیستشناسی و تکامل
رنگ در زیستشناسی تکاملی نقش مهمی دارد. مثلاً، رنگها به عنوان هشدار برای شکارچیان به حیوانات کمک میکنند که از خود محافظت کنند. رنگ بدن حیوان به آن کمک میکند منابع غذایی بیشتری به دست آورد.
در واقع، حیوانات میتوانند از تفاوت در ادراک رنگ بین گونههای مختلف استفاده کنند. مثلاً بعضی ماهیهای دمپروانه الگوهای رنگی فرابنفش دارند که برای اعضای گونه خود قابل دیدن است اما برای شکارچیانی که نمیتوانند فرابنفش ببینند پنهان است.
رنگها جهانیاند، حتی اگر ادراک ما از آنها ذهنی باشد
این مقاله به بررسی تفاوتهای ادراکی رنگها در افراد مختلف و چگونگی حفظ ماهیت عینی رنگها میپردازد. از منظر روانشناسی، این موضوع جذابیت ویژهای دارد چرا که رنگ یکی از محرکهای حسی بسیار مهم است که بر رفتار، احساسات و شناخت ما تأثیر میگذارد.
۱. ادراک رنگ و تفاوتهای فردی
روانشناسی ادراک نشان میدهد که هر فرد به واسطه ساختار نورونهای بینایی و مغزش، رنگها را کمی متفاوت میبیند. این تفاوت میتواند ناشی از عواملی مانند:
تفاوتهای زیستی در سلولهای مخروطی شبکیه چشم (گیرندههای رنگ)
تاثیرات محیطی مثل نورپردازی و پسزمینه
تفاوتهای فرهنگی و زبانی در نامگذاری و دستهبندی رنگها
این موارد منجر به این میشود که رنگ یک شیء برای هر فرد کمی متفاوت دیده شود؛ مثلاً سبز من ممکن است کمی به آبی یا زرد نزدیکتر به نظر برسد.
۲. ثبات ادراکی و تعادل مغزی
با این حال، مغز انسان به گونهای طراحی شده که تا حد امکان ثبات ادراکی را حفظ کند. یعنی باوجود تغییرات نور و شرایط محیطی، مغز سعی میکند رنگ شیء را ثابت و یکسان درک کند. این فرآیند به نام «ثبات رنگ» یا color constancy شناخته میشود و یکی از موضوعات مهم در روانشناسی ادراک است.
این امر به ما کمک میکند درک بهتری از محیط داشته باشیم و زندگی روزمرهمان را سادهتر کنیم، مثلاً وقتی میخواهیم لباسی را انتخاب کنیم یا غذا بخوریم.
۳. رنگ و هیجان و رفتار
از نظر روانشناسی، رنگها فراتر از یک ویژگی فیزیکیاند و با احساسات، خاطرات و رفتارهای ما پیوند خوردهاند. به عنوان مثال:
رنگ قرمز ممکن است هیجان، انرژی و حتی افزایش ضربان قلب را تحریک کند.
رنگ آبی معمولاً آرامشبخش است و حس اعتماد ایجاد میکند.
پس حتی اگر درک رنگ کمی ذهنی باشد، تاثیرات روانی و رفتاری آنها بسیار واقعی و قابل اندازهگیری است.
۴. نظریههای روانشناختی مرتبط
نظریه ادراک ترکیبی (Constructivist theory): ادراک رنگ ترکیبی است از اطلاعات حسی و تفسیر مغز بر اساس تجربیات گذشته و انتظارات.
نظریه چندکانالی (Trichromatic theory) و نظریه تفکیک رنگ (Opponent process theory): این نظریهها توضیح میدهند که چگونه چشم و مغز رنگها را پردازش میکنند و چرا برخی رنگها به صورت جفتهای متضاد (مثل قرمز-سبز) ادراک میشوند.
نتیجهگیری روانشناختی
هرچند ادراک رنگ میتواند تحت تاثیر عوامل مختلف فردی و محیطی متفاوت باشد، ولی وجود فرآیندهای روانشناختی مانند ثبات رنگ و تاثیرات عاطفی رنگها نشان میدهد که رنگها پدیدههای عینی و واقعیاند که مغز ما تلاش میکند آنها را به صورت قابل فهم و پایدار تجربه کند.
بنابراین، این مقاله از دیدگاه روانشناسی تاکید میکند که ادراک رنگ یک فرآیند پیچیده است که ترکیبی از ویژگیهای عینی محیط و پاسخهای ذهنی و عصبی ما است؛ و این تعادل بین ذهن و جهان بیرون باعث میشود رنگها همزمان جهانی و شخصی باشند.
برای ورود به صفحه اینستاگرام کلیک کنید.تمام مطالب سایت اختصاصی و توسط تحریریه خط سلامت تولید شده است، استفاده با ذکر منبع و لینک دهی بلامانع است